فلافل 250 تومان، كالباس 500 تومان، ساندويچ مرغ، سوسيس و ... اينجا يك دكه كوچك از هزاران دكه كوچك ساندويچ فروشي پايتخت است. تفاوت اين دكه كوچك با ديگر دكه هاي ساندويچ فروشي در اين است كه بر سردر خود اسم سه دهه از تاريخ تئاتر ايران را يدك مي كشد و در راهروي يك بناي تاريخي واقع شده است!
ساندويچ فروش با عجله ساندويچ هاي چرب خود را در كاغذ مي پيچد و به مشتريان خود در مقابل يك اسكناس 500 توماني تقديم مي كند، مشتريان ساندويچ ها را به سس گوجه فرنگي آغشته مي كنند و بي خبر از طعم تلخ سرنوشت هنرمندان آزرده تئاتر لالهزار مي بلعند.
رهگذران باشتاب مي گذرند و دستفروشان در كمين مشتري سيم هاي رابط و چراغ هاي رنگي خود را دست به دست مي كنند.
به گزارش "مهر"، از تئاتر نصر كه فقط يك سردر مانده و يك راهرو، امروز محل كسب ساندويچ فروش تنهايي است كه مي گويد: "ما در اين محل حق آب و گل داريم، جد در جد از دوره رضاخان در تئاتر نصر دكه اغذيه فروشي داشته ايم و با تعطيلي اين تئاتر و خواهش پي در پي من، مسئولان جهاد دانشگاهي در مقابل مبلغي اجاره اين راهرو را در اختيار من گذاشته اند!"
در حالي كه شماره گير پلاستيكي تلفن را مي فشارد و خيارشور سفارش مي دهد مي گويد: "فقط مي توانيد از سردر عكس بگيريد." از دادن اطلاعات بيشتر خودداري مي كند و خاطرنشان مي كند كه نبايد از نان خوردن بيفتد!
و من به ياد سياه بازان اين تالار مي افتم كه اين روزها بر سر خيابان لاله زار با موتورهاي اقساطي و كرايه اي مسافر كشي مي كنند و به ياد شخصيت سازان تخت حوضي شب ها زير پل مي خوابند!
آينه كاري و شيشه كاري هاي خيره كننده تئاتر نصر از بالاي در مهر و موم شده، چشمك مي زنند و من تنها مي توانم به ياد آورم روزگاراني را كه لاله زار قلب تئاتر ايران بود.
راهم را به سوي تئاتر پارس كه 100 متر بالاتر از تئاتر نصر قرار گرفته كج مي كنم. چراغ هاي پلاستيكي و لوسترهاي رنگارنگ در پشت ويترين مغازه هاي لاله زار برق مي زنند، كليد، پريز، لامپ و سيم بي ارزش ترين كالاهاي قلب تئاتر ايران است. بورس لوازم الكتريكي سپيده، الكتريكي لاله زار، لوازم الكتريكي و برق كشي پارس و ... ما را به سر پاساژ پارس كه در حاشيه آن تابلو شكسته و قديمي تئاتر پارس با صورتكي كه خنده و گريه آن در هم گره خورده، مي رساند.
راهرو پر از كسبه و وسايل دستفروشان لوازم الكتريكي است، راه پله هاي تاريك تئاتر پارس را رد مي كنم. دو نفر در حال نصب پارچه سياهي هستند كه روي آن سفيد نوشته اند: "به مناسبت ايام محرم به مدت 10 شب در تئاتر پارس تعزيه اجرا ميشود."
به سالن بزرگ و خالي مي رسم كه روي ديوار مقابلم به خط درشت نوشته اند: "تماشاگران لطفا سكوت و شئونات اسلامي را رعايت فرمائيد. نيمكت هاي سالن انتظار خالي است، يك دبه پلاستيكي كه به انتهاي آن شير آبي وصل شده آب سردكن تاريخي ترين سالن تئاتر ايران است و پيشخواني پر از چيپس، پفك و تخمه بدون فروشنده در انتهاي سالن به چشم مي خورد.
آذر ملكي مدير كنوني تئاتر پارس و كسي كه اين تالار را بهمن گذشته از ستاد اجرايي فرمان امام به بهاي ماهي 800 هزار تومان اجاره كرده تا بتواند بار ديگر چراغ محفل تئاتر سنتي ايران را روشن كند، مي گويد: "چهار ماه است برنامه تئاتر نداريم، حد نرمال تماشاگران ما حدود 35 تماشاگر در روزهاي معمولي و حدود 70 تماشاگر در روزهاي جمعه و تعطيل است."
وي مي گويد اصلا با اين تعداد تماشاگر نمي تواند حتي نصف مبلغ اجاره را تأمين كند، هيچ كمك هزينه اي ندارد و تاكنون به هر نهاد و ارگان و مركز دولتي و فرهنگي نامه نگاري كرده، به نتيجه اي نرسيده است.
وي كه خود حدود 18 سال است با هنرمندان تخت حوضي كار كرده است، انگيزه اصلي خود را از اجاره اين مكان متروك احياي دوباره تئاتر پارس به خاطر پيشكسوتان اين نمايش سنتي مي داند و درباره درآمد اين مجموعه مي افزايد: "اصلا قابل پيش بيني نيست، نهايتا از 400 تا 500 هزار تومان در ماه بيشتر نمي شود. اين در حالي است كه 200 هزار تومان پول برق ماه گذشته ما بوده است."
ملكي تنها اميد خود را تحول دوباره تئاتر پارس مي داند و خاطرنشان مي كند كه تنها به اين دليل است كه مشكلات فراوان اين مجموعه را تحمل مي كند. او از اجراي سعدي افشار مي گويد: "آقاي سعدي افشار همكاري كرد؛ اينجا اجرا گذاشت و فكر كرد شايد بتواند دوباره اين مكان را متحول كند اما اتفاق چنداني نيفتاد و روز جمعه نهايتا 110 بليت بيشتر نفروختيم. اين هنرمند هم وقتي ديد فايده اي ندارد از اينجا رفت."
به داخل تالار غبارگرفته پارس مي رويم، صندلي هاي فلزي، سياه و شكسته و وسعتي فرسوده از يك سالن بزرگ تئاتري كه جاي جاي آن فضاي خالي حس مي شود، سرما در شكاف رنگ هاي ديوار كهنه نفوذكرده و بخشي از سقف جايگاه پايين تماشاگران كه كف جايگاه طبقه دوم است فروريخته است، پارچه اي سياه روي اين حفره كه روزگاري محل نشستن تماشاگران تئاتر بوده است، كشيده اند.
روي صحنه چند نفر مشغول نصب پارچه اي سياه با علامت هاي عاشورا هستند؛ مدير خسته تئاتر پارس مي گويد كه از فردا ميزبان مجالس تعزيه هستند، كف سن (صحنه) سيماني است و تنها پروژكتور پير سالن سو سو مي كند.
با هم به پشت صحنه جايي كه اتاق گريم و لباس بازيگران است مي رويم. دنبال ميزهاي بزرگ گريم با مهتابي هاي سفيد بر آينه نصب شده و جالباسي هاي رنگارنگ مي گردم. تنها يك آينه كثيف كوچك بر ديوار برق مي زند كه بر سر آن يك لامپ لخت آويزان است، از لباس هم خبري نيست. شاخه گل پلاستيكي، شمايل حضرت علي (ع)، سكوت را رعايت كنيد و چند عكس قديمي از ستاره هايي كه امروز خاموش شده اند!
بخاري فلزي چوبي آن قدر كهنه و فرسوده است كه در نگاه اول نظر همه را به خود جلب مي كند، ملكي مي گويد اين بخاري چوبي متعلق به 70 سال پيش و تنها وسيله گرم كننده تئاتر پارس است.
وقتي علتش را مي پرسم، مي افزايد: "اينجا گازكشي نشده است، تأمين هزينه نفت هم براي ما مقدور نيست، با ريختن دكورهاي چوبي نمايش هاي قديمي در اين بخاري پشت صحنه را گرم مي كنيم."
با خود مي انديشم عجب هواي گرمي از قلب تئاتر دهه بيست و سي ايران حس مي شود!
به دفتر مدير تالار مي روم، چند صندلي فلزي، دو ميز، يك علاءالدين و چند استكان چاي تنها دارايي اين اتاق محقر قديمي است.
آذر ملكي مي گويد: "تنها منبع تبليغاتي ما دو خبرنگار از سايت ايران تئاتر هستند. براي برخي نمايش ها هم تراكت هاي دستي در محل پخش مي كنيم. يك ويترين تبليغاتي هم در كنار در ورودي گذاشته بوديم كه در آن عكس و پوستر نمايش هاي در حال اجرا را قرار مي داديم. اما طي 20 روز ماه رمضان كه تالار تعطيل بود، كسبه محل ويترين را شكسته و عكس بازيگران ما را در پياده رو ريخته بودند."
وي در ادامه از سرنوشت بهترين بازيگران تخت حوضي كه امروز در راسته بازار، بهارستان دستفروش و مسافركش هستند، مي گويد و از يكي از هنرمندان قديمي ياد مي كند كه به خاطر خاموشي تالارهاي دهقان، نصر و پارس امروز با صدقه يكي از بازاريان خير امرار معاش مي كند.
در ميان درد دل هاي خود از چك هايي كه بابت كرايه اين مكان صادر كرده است و كاغذهاي اخطاريه و اين كه مسئولان مي گويند خودتان مي دانيد؛ تعطيلش كنيد؛ به ما ربطي ندارد؛ براي ما بهتر است كه تعطيل باشد؛ صحبت مي كند و بعد مي افزايد: "نمي دانم من هم تا كي دوام بياورم؟"
تئاتر پارس مورد حمايت مالي هيچ نهاد دولتي و فرهنگي نيست، همين طور تئاتر نصر، كه از او امروز تنها يك دكه ساندويچ فروشي مانده است.
وضعيت نامناسب ساختمان كهنه تئاتر نصر علت تعطيلي اين مجموعه از نظر دكتر عبد الحميد احمدي معاونت فرهنگي جهاد دانشگاهي است.
وي در گفتگو با خبرنگار "مهر" مي گويد : "اين ساختمان نياز به بازسازي جدي دارد و براي حضور بازيگر و تماشاگر از ايمني لازم برخوردار نيست. "
معاونت فرهنگي جهاد دانشگاهي مي افزايد: "تئاتر پارس متعلق به كميته امداد امام خميني (ره) است و از سال 67 به جهاد دانشگاهي اجاره داده شده است، زماني كه جهاد دانشگاهي به سراغ اين مكان رفت تا آن را احيا كند كسي جرأت نداشت سراغ اين مساله برود، در سال هايي كه تعطيل بود؛ جهاد دانشگاهي سعي كرد آن را دوباره باز كند؛ بازسازي و تجهيز نمايد و امكان كار براي هنرمندان آن فراهم كند. حدود 10 سال چراغ آنجا را روشن نگه داشت، اما براي ادامه كار هيچ كمكي به جهاد دانشگاهي جهت بازسازي اين مكان توسط مسئولان فرهنگي هنري صورت نگرفت."
وي در ادامه با بيان اينكه مسئولان به بهانه كمبود بودجه از خود سلب مسئوليت مي كنند، متذكر مي شود: "به هر حال توان ما هم حدي دارد و تا زماني كه نتوانيم ايمني و سلامت جسمي تماشاگران و بازيگران را تضمين كنيم، نمي توانيم بار ديگر اين تالار را راه اندازي كنيم."
دكتر احمدي در پاسخ به اينكه آيا تاكنون با نهاد و مسئولي در اين باره صحبت جدي كرده ايد؟ توضيح مي دهد: "با كميسيون فرهنگي مجلس دوره قبل، شهرداري و مركز هنرهاي نمايشي صحبت هايي كرديم اما بي فايده بود."
معاونت هنري جهاد دانشگاهي همچنين معتقد است در شأن تئاتر و هنرمندان تئاتر نيست كه در يك تالار بدون تجهيزات و با شرايط حداقل به اجرا بپردازند.
وي حضور ساندويچ فروشي در راهروي تالار نصر را ناشي از نگاه دلسوزانه مسئولان جهاد دانشگاهي مي داند و مي گويد: "اين شخص يك كاسب است كه پيش از اين زندگي و امرار معاشش وابسته به بوفه تالار بود و امروز نيز ما به خاطر همين موضوع به او اجازه داده ايم در آن محل كاسبي كند، اما هيچ قرارداد اجاره اي بين ما و اين شخص وجود ندارد."
محسن غفراني رئيس ستاد اجرايي فرمان ماده 10 امام نيز درباره تئاتر پارس مي افزايد: "تئاتر پارس مالك شخصي دارد و ما مالك آن نيستيم و مسئوليت آن فقط به عنوان حافظ بيت المال به ما سپرده شده است، ما در اين تالار فقط منافع داريم و تا امروز هيچ اجاره اي بابت اين تالار دريافت نكرده ايم."
وي در ادامه با بيان اين مطلب كه تا امروز هم اين هنرمندان از اين تالار نفع مي برند، مي افزايد: "اكنون مدير تالار در حال رايزني با مالك شخصي آن است تا تالار را خريداري كند."
و ما در حالي كه سوسوي اميدي در دل خود مي پرورانيم به سراغ مدير كل هنرهاي نمايشي مي رويم، منصور پارسايي در اين باره مي گويد: "تئاتر آزاد (سياه بازي) زير نظر يك انجمن تئاتر آزاد با هيأت مديره اي متشكل از هنرمندان سياه بازي و كمدي است و گروههاي نمايشي بخشي از درآمد جزئي خود را در اختيار اين انجمن مي گذارند، ما در جريان مشكلات اين هنرمندان هستيم، صحبت هايي نيز با اعضاي اين انجمن در رابطه با مشكلات شان داشتيم، ما مي توانيم در طرح تكريم از اين هنرمندان حمايت كنيم و با توجه به اينكه تخت حوضي گونه اي از نمايش مردمي و قابل توجه است و هنرمندان آن اكنون با مشكل ارتزاق مواجهند، با تعامل بيشتري كه با اين دوستان بتوانيم در جهت ارتقاء اين هنر گام برداريم."
غروب شده است، آفتاب فرش خود را از روي نيم رخ خندان سردر تئاتر پارس، تئاتر نصر در لاله زار قديم جمع كرده است، نگاههاي منتظر زيادي از موتورسواران اين خيايان طولاني در حالي كه در عبور و مرورند، با نگاه ساندويچ فروش تنها كه فلافل هاي چرب خود را سرخ مي كند، تلاقي پيدا مي كند.
-----------------------------------------------
گزارش از فروغ سجادي
نظر شما